۱۳۸۸ آذر ۲۷, جمعه

کاخ گلستان


88/9/28

مدتهای مدیدی بود که تصمیم داشتم سری به مکان های تاریخی تهران بزنم که بالاخره بعد از سالها امروز طلسم شکسته شد و با یکی از دوستان خوبم در یک روز ابری پاییزی راهی کاخ گلستان شدیم . کاخ گلستان،کاخی زیبا و دیدنی و نه چندان بزرگ در خیابان 15 خرداد و در میدان ارگ تهران قرار دارد. این کاخ زمانی نگین میدان ارگ بوده . قدمت این بنا به دوران صفویه باز می گردد . این بنای زیبا محل سکونت پادشاهان قاجار بوده ولی در زمان پهلوی رضا شاه محل سکونت خود را به کاخ سعدآباد و محمدرضا شاه به کاخ نیاوران منتقل کردند و از این کاخ فقط در مراسم رسمی و پذیرایی از مهمانان خارجی استفاده می شده. علتش هم این بوده که شاهان پهلوی و به خصوص رضاشاه معتقد بودند بر صندلی که شاهان خائن قاجار تکیه زدند آنها نباید تکیه بزنند.


ساعت 11 صبح وارد کاخ شدیم و بلیط تهیه کردیم که قیمت بلیط هر کاخ 400 تومان بود و از مجموع 13 عمارت موجود در کاخ (روی عددی که گفتم زیاد مطمئن نیستم از روی تعداد تابلوهایی که وجود داشت این عدد رو محاسبه کردم.) از 7 تا آنها بازدید کردیم البته از اون هایی که بازدید نکردیم تعطیل بودند. که به گفته یکی از مسئولین کاخ به دلیل مسائل امنیتی و کمبود نیرو تعطیل هستند.

عمارت های کاخ : ایوان تخت مرمر، خلوت کریمخانی ، موزه نگارخانه، تالار سلام ، تالار آیینه ، موزه مخصوص ،تالار عاج،تالار برلیان ، تالار ظروف ،شمس العماره،عمارت بادگیر،تالار الماس و کاخ ابیض.





اولین بنایی که بازدید کردیم ایوان تخت مرمر بود. این ایوان جز قدیمی ترین بناهای موجود در کاخ می باشد.و تخت مرمر موجود در این ایوان به دستور فتحعلی شاه و تماما توسط هنرمندان زبر دست ایرانی ساخته شده است.در این ایوان و بر روی تخت مرمر موجود مراسم تاجگذاری شاهان قاجار برگزار می شده.مراسم تاجگذاری رضاخان هم در همین ایوان بوده ولی بنا به همان دلیلی که قبلا گفتم رضا خان بر روی آن تخت ننشته بود.

سپس از خلوت کریمخانی دیدن کردیم که در آن سنگ قبر ناصرالدین شاه(4 شاه قاجار قرار داشت) قرار داشت این سنگ قبلا بر روی قبر او در شاه عبدالعظیم بوده که در دوران بعد از انقلاب به این کاخ منتقل شده.این سنگ از جنس مرمر یکپارچه است که نقش ناصرالدین شاه بر روی آن حک شده است.تخت فتحعلی شاه هم که از جنس مرمر بود در این عمارت قرار داشت.که این تخت کوچک تر و ساده تر از تخت مرمر اصلی بود.



موزه نگارخانه : در این موزه نقاشی هایی از نقاشان دوره قاجار و پهلوی به نمایش گذاشته شده بود نقاشی هایی از کمال اللملک و ملک الشعرا و ... . من تا امروز نمی دونستم که ناصرالدین شاه هم نقاش بود در این موزه 2 نقاشی از او وجود داشت یکی پرتره یک زن و دیگری یک اسب که البته بیشتر شبیه به طراحی بود که بسیار هم قشنگ بود. 


تالار سلام و تالار آیینه هر دو در داخل یک عمارت قرار داشتند. تالارها بسیار بزرگ نبودند.و امکان اینکه داخل آنها بشویم وجود نداشت. در تالار سلام تاجگذاری محمدرضاشاه انجام شده بود و از فاصله بسیار دور تاجی هم دیده می شد که البته گفتند که این ماکت است و اصل تاج در موزه جواهرات ملی است.


شمس العماره:یا بنای خورشید: گویند که این بنا زیبا ترین عمارت کاخ گلستان است.که این بنا به دستور ناصرالدین شاه بعد از بازدید از ساختمان های بلند اروپایی ساخته شده است. این بنا در زمان  خودش بلند ترین بنای تهران بوده.پنجره ها و کاشیکاریهای این بنا به سبک ایرانی ست ولی از سبک اروپایی هم الهام گرفته شده.



کاخ ابیض یا موزه مردم شناسی:بعلت اینکه رنگ بنای این ساختمان سفید است به این نام، نامیده می شود. که مثل تمام موزه های مردم شناسی و نیاز به توضیح نداره.



بعداز حدودن 2 ساعت گشت و گذار در کاخ چایخانه ستنی کاخ رو پیدا کردیم.چایخانه هنوز به طور کامل افتتاح نشده بود و فقط چای و قلیون داشت ما که اهل قلیون نبودیم با دوست عزیز دو تا چایی کمرباریکی ناصرالدین شاهی نوش جان کردیم البته بعد از نیم ساعت انتظار!!

بعد از بازدید از کاخ کلی افسوس خوردم که چرا قدر مکانهای تاریخی ما دونسته نمی شه و کسی برای تاریخ ما ارزش قائل نیست پس کی باید به داد این ها برسه. چرا تاریخ ما داره از بین میره و کسی صداش در نمی یاد. واقعا این مکانها تنها شدند. در مقایسه با مکانهای تاریخی سایر کشورها، تعداد بازدیدکنندگان بسیار بسیار محدود بود. ما فقط 4 تورسیت خارجی دیدیم. آیینه ها و شیشه و وسایل یک لایه غبار برروشون نشسته بود.در بعضی از عمارت ها مثل شمس العماره جای دودزدگی بخاری برروی دیوار هابود. مسئولین مشتاق نبودند و در حال چرت زدن بودند. حوض های زیبای درون محوطه کاخ محل تجمع اشغال بودند و فواره ها خاموش  ... .

این هم یه نمونه از این بی توجهی ها :

جای بسی تاسف بود از این بابت بی توجهی به تاریخ و جای بسی خوشحالی از بابت هنر ایرانی و هنرمندانی چنین زیردست و استاد در زمینه معماری، نقاشی ، کاشیکاری، گچبری، آیینه کاری، منبت کاری، مشبک سازی و ... .
بعد از خروج از کاخ چشممون به بازار رضا افتاد و گشتی در پاساژ زدیم و از اونجایی که انجام کارهای فرهنگی بدون خرید معنی نداره 2 -3 تکه هم خرید کردیم و به نظر خودمون قیمت ها هم بسیار مناسب بود!!


یکی از کارهایی که به نظرم شهرداری جدیدن انجام داده بود و بسیار هم جالب بود این بود که در خیابان 15 خرداد تردد اتومبیل رو ممنوع کرده بودند و در اصطلاح واکینگ استریت شده بود. درشکه هم گذاشته بودند تا مردم به صورت سنتی ابتدا و انتهای خیابون رو طی کنند.


ساعت 3 دیگه روده کوچیکه روده بزرگ رو داشت نوش جان می کرد که به رستوران سنتی هتل فردوسی در خیابان کوشک مصری رسیدیم و یه دیزی سنگی مشتی با نان سنگک تازه و سبزی و دوغ و ترشی در یک محیط سنتی و بسیار دلنشین و صمیمی نوش جان کردیم و بعدش هم 2 تا چایی کمر باریک خوشی امروزمون رو تکمیل کرد. خوش گذشت بسیار زیاد.







۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

ایرانگردی3

11. ماسوله: 2 بار به ماسوله این بزرگترین روستای پلکانی جهان سفر کردم. یکبار در نوروز 86 و یکبار هم در تابستان 87.بار که هر دوبار هم بسیار خوش گذشت و لذت بردم از این همه زیبایی. علاوه بر قدم زدن در داخل شهر و دیدن مغازه ها از موزه شهر هم دیدن کردیم.






















  12. لاهیجان: شیطان کوه،تله کابین لاهیجان. شهری بسیار زیبا و سرسبز ، شهر چای ایران . مزارع چای.





 13. کاشان: در خرداد سال 82 ، سالی که کارم رو شروع کردم و حدون 2 ماه از شروع کارم می گذشت با همکاران شرکت اولین سفر خودم رو رفتم خیلی هیجان زده و خوشحال بودم .از حمام فین،از خانه طباطبایی ها و بروجردی ها اگر درست یادم مونده باشه و از باغ های گل محمدی و مراسم گلابگیری دیدن کردیم.ناهار رو هم در هتل امیرکبیر  خوردیم.متاسفانه هیچی از تاریخچه این مکان هایی که دیدم به یاد ندارم.



14. الموت: دریاچه اوان
15. پلور
16. خور

ایرانگردی2


به شهرهایی که سفر کردم و اطلاعات محدودی که ازشون به یاد دارم:

  1. مشهد : حرم امام رضا، ترقبه، شاندیز، چلوکباب رضایی و معین درباری، ساندویج سوسیس بندری کثیف.
  2. اصفهان : نوروز 77 به اتفاق خانواده از این شهر دیدن کردم.میدان نقش جهان که کالسکه سواری هم کردم.مسجد شاه یا امام، مسجد شیخ لطف الله، عالی قاپو،بازار بزرگ اصفهان، چهل ستون، هتل شاه عباسی،کلیسای وانگ، سی و سه پل، پل خواجو، پارک پرندگان . نکته جالبی که از اصفهان به یاد دارم اینکه نقاشی هایی که بر روی دیوار های چهل ستون بود و تصاویر زنان عریان بود کنده شده بودند و از بین رفته بودند و آقایی که توضیحات کوتاهی می داد ابراز داشت که این تصاویر در زمان انقلاب به این شکل در آمده و دیگه ترمیم نشده. دیگه اینکه در پارک پرندگان به هر طرفی می چرخیدیم خواهران بسیجی هی تذکر می دادند که حجاب تو رعایت کن روسریت و بکش جلو.سالها بعد که به مالزی سفر کردم و از پارک پرندگان اونجا بازدید کردم که جز بزرگترین پارک های پرندگان سرپوشیده دنیاست ، معنی واقعی پارک پرندگان رو درک کردم.میناکاری،منبت کاری، گز،پولکی و بریونی همه یاد آور اصفهان هستند.
  3. بندرعباس:به دلیل اینکه محل کار پدرم اونجا بود سه بار به این شهر سفر کردم.به نظرم مردم خونگرم و دوست داشتنی از بزرگترین سرمایه های این شهره. یادآوری این شهر همیشه حس خوبی بهم میده چون خاطرات بسیار خوبی از این شهر دارم و در هر 3 سفر بسیار بهم خوش گذشته. خلیج همیشه فارس، بازار ماهی فروش ها، باشگاه ملوانان ،آب انبه، ترشی تند انبه که من عاشقشم، ماهی ، میگو،.....
  4. قشم : در اولین سفری که در سال 74 به بندرعباس داشتیم به قشم سفر کردیم مسیر بین بندرعباس تا قشم رو با کشتی رفتیم که اولین سفر دریایی من بود.در اون زمان قشم هنوز به این صورت امروزی مدرن و شیک نبود و از این پاساژهای شیک خبری نبود البته مراکز بزرگ خرید و هتل ها در حال ساخت بودند. مردم برای خرید به درگاهان می رفتند . درگاهان روستایی بود در قشم با مغازه هایی کاه گلی که ز دبی جنس میاوردند و بر خلاف ظاهرشون همه جور  کالایی داشتند و نرخهاشون با قیمت دلار به صورت لحظه ایی تغییر می کرد.
  5. کیش :باراولی که به کیش سفر کردم همون سال 74 بود که بندرعباس رفتیم.که جون نوروز بود بلیط هواپیما پیدا نکردیم و من خیلی اصرار کردم که هر جوری شده باید بریم و بالاخره شبانه حرکت کردیم به سمت بندر خمیر که با کشتی بریم که دیر رسیدیم و راهی بندر چارک شدیم، دوست پدرم آقای خرسندی که خدا رحمتش کنه که در آن سال در سفر در کنار ما بود و کلی خاطرات خوب ازش داریم و هرگاه به بندرعباس فکر می کنم به یادش می افتم که خودش اهل جنوب بود به یکی از این صاحبان لنج که از دوستانش بود سفارش ما رو کرد تا ما رو با قایق به کیش ببره، ایشون هم بر ما منت گذاشتند و یک قایق در بست در اختیار ما 5 نفر گذاشتند، به سمت کیش حرکت کردیم البته حرکت نه پرواز. دریا طوفانی بود و قایقران می تازید، خلاصه مرگ رو جلوی چشمانمون دیدیم مادر محترم هم که در تمام 45 راه منو فحش می دادند . خلاصه رسیدیم و بسیار هم خوش گذشت و چه خوب کردیم که رفتیم و اونجوری رفتیم چون یه خاطره ماندگار شد !!! البته نا گفته نماند که تا چند روزی برای نشستن مشکل داشتیم همگی چون باستن های مبارک به رنگ بادمجون در آمده بودند!!! ولی در کل سفر بسیار خوبی بود و کیش هم بسیار زیبا .کیش بزرگترین ساحل مرجانی دنیاست و از نظر من زیباترین ساحل ایران.من دریای جنوب رو بسیار بیشتر از دریای شمال دوست دارم. چون جرات می کنم با اطمینان خاطر داخلش بشم و هم رنگ بسیار زیبایی دارد سبز و در شب هم به علت وجود فسفر بسیار بالا در آب می درخشد. در سفر هایی که به کیش داشتم علاوه بر ساحل و پاساژها از قلعه پرتغالی ها، منطقه درخت سبز و آب انبار قدیمی کیش ، کشتی یونانی که در غروب بسیار زیباست دیدن کردم. البته دوچرخه سواری دور جزیره از لذت بخش ترین ، قسمت های سفر به کیش.
  6. میناب: شهری نزدیکی بندرعباس که حصیربافی جز صنایع دستی این منطقه است. خوردن یه جوجه کباب مشتی در کنار کانال آب که کنارش سمندرهای کوچک داره. آبتنی برادرم در کانال و بازار شهر تنها خاطراتی است که به یاد میارم.
  7. نوشهر، چیلر روستایی در شمال و در نزدیکی نوشهر و جنگل های سیسنگان جایی که فاصله بین دریای خزر و کوه به حداقل می رسه و گویی یه تکه از بهشت ، نمک آبرود تله کابین و آش داغ در سرمای عید و آهنگ از اون بالا کفتر میاد.

  
8.زنجان : اظطراب یک شب برفی توی اتوبان تازه تاسیس زنجان در سال 75. شمردن لحظه ها و ثانیه ها .حسنیه اعظم زنجان در شب 19 ماه رمضان.خاطرات خوبی از زنجان ندارم. یادآور خاطرات بد تصادف پدرم.

    9.منجیل و آسیاب های بادی منجیل وسد منجیل




    10.انزلی، تالاب انزلی و یه قایق سواری هیجان انگیز در تالاب.بازار انزلی .








      1ایرانگردی


      یکی از بزرگترین حسرت های زندگیم همیشه اینکه زیاد شهرها ، روستاها و آثار باستانی  کشورم با این تمدن غنی رو ندیدم و یه جورایی با سرزمین مادری م بیگانه ام. 

      یه علتی که زیاد در ایران سفر نکردم شاید عدم وجود احساس امنیت باشه، همیشه فکر می کنم که من که در خیابون های تهران که پایتخت هم هست احساس امنیت نمی کنم ،من که هوا یک کمی تاریک می شه توی کوچه خودمون جرات نمی کنم قدم بزنم، چه جوری می تونم توی بقیه شهرها که فرهنگ بسته تری نسبت به تهران دارند سفر کنم. به هین دلیل هم وقتی نوبت به انتخاب بین   سفرهای داخلی و خارجی می شه ترجیحا دومی رو انتخاب می کنم چون همیشه احساس امنیت بیشتری داشتم شده . در سفرهای خارجیم شده به همراه دوستانم که دو یا سه دختر تنها هم بودیم ساعت 1 شب در خیابان ها قدیم زدیم بدون کوچک ترین ترس و واهمه ایی و بدون اینکه کسی مزاحمتی برامون ایجاد کنه. حالا تو خیابونهای تهران روز روشن هم آرامش نداری.


      امروز داشتم فکر می کردم که به من کدوم شهرهای ایران رو دیدم .تعدادشون خیلی محدود بود بعد هرچی فکرکردم ببینم از تاریخچه شهرهایی که سفر کردم چیزی به یاد بیارم ولی متاسفانه خیلی کم می دونستم. قبلا یعنی تا همین چند سال پیش به سفر فقط به دید یه تفریح و خوشگذرونی نگاه می کردم ولی الان علاوه بر اون دید اولیه دوست دارم که بیشتر بدونم از تاریخ ، فرهنگ از آداب و رسوم و از مردم، از روش های زندگیشون . غالبا هم مقایسه ای می کنم شرایط کنونی جامعه و مردم  اون  شهر و کشور رو با شهر و کشور خودم. در کل دیدم به سفر عوض شده. دیگه سفر صرفا برام یه تفریح نیست ، یه کارگاه آموزشی هم هست. 
      یه علت دیگه ایی هم که شاید زیاد از ایران نمی دونم اینه که همیشه آدم هایی که باهاشون سفرهای داخلی رفتم اون ها هم خیلی چیز زیادی   نمی دونستند و در اینجاست که نقش تورلیدر مشخص می شه.


      روسیه7

      روز هفتم:

      روسیه8

      روز هشتم:
      88/7/2

      روز آخر سفر دوست نداشتم که بر گردم من عاشق پترزبورگ شدم فوق العاده بود شاید اگر یه چند روزی از فصل زمستون رو اونجا سپری می کردم نظرم عوض می شد.ولی دوستش دارم و یکی از بی نظیرترین شهرهایی بود که تابحال دیده بودم. یه حس خاصی به آدم میده حس عاشقی آدم اونجا دوست داره که عاشق باشه. 
      ساعت 6 صبح در لابی جمع شدیم و پک های صبحانه مون رو از هتل تحویل گرفتیم و راهی فرودگاه شدیم.  در راه با پترزبورگ خداحافظی کردم نمی دونم دوباره فرصتی باشه که به اینجا بیام یا نه ولی دوست دارم که شب های سفید پترزبورگ رو هم بینم.

      ساعت 8 پرواز داشتیم به سمت مسکو .همون تدابیر شدید امنیتی که در پرواز رفت داشتیم اینجا هم برقرار بود البته از داخل اتاقک هایی که شبیه به اتاقک های اسکن بود هم رد شدیم. همه چیز در این پرواز هم مرتب و عالی بود. ساعت 10 رسیدیم مسکو. 
      در فرودگاه مسکو اعلام کردند که پرواز برگشت تاخیر داره. قرار شد که به یک مرکز خرید بریم و شاید این عطش خرید این بانوان ایرانی فروکش کند. مرکز خرید در سمت دیگر شهر قرار داشت حدودن 2 ساعت در ترافیک بودیم تا از این سر شهر به اون سر شهر برسیم.همه غر می زدند و بعد هم که دیدن فایده ایی نداره خوابیدن و من هم طبق معمول مشغول عکاسی و استفاده از این لحظات آخر سفر و لذت بردن از سفر تا لحظه آخر.وقت برای خواب زیاده.






      حدود ساعت 12 به مرکز خرید رسیدیم 3 ساعت وقت داشتیم تا ناهار بخوریم و گشتی بزنیم. دنبال کاپشن خوب می گشتم هیچی پیدا نکردم گشتی زدیم و مغازه ها رو نگاه کردیم چیز چشمگیری ندیدیم. رفتیم ناهار خوردیم پیتزا و سالاد های مختلف سالاد بار و نوشیدنی. 
      ساعت 3 جلوی اتوبوس قرار داشتیم. هوطنان با کوهی از خرید می آمدند و این آمدن و جمع شدن تا حدود ساعت 3.45 ادامه داشت حالا تاکید اکید شده بود بر ساعت 3 !!! 
      شاهکار دیگه هموطنان در لحظه آخر این بود که صبح که پک های صبحانه رو توی هتل بهمون داده بودند داخلش پرتغال و سیب هم بود در راه فرودگاه به مرکز خرید بعضی از هموطنان متمدن!! پوستهای میوه رو زیر صندلی اتوبوس ریخته بودند حالا که می خواستیم بریم سوار شیم راننده نمی ذاشت و می گفت کار هرکس بوده بیاد بره جمع کنه حالا کسی هم که زیر بار نمی ره استغفرالله همه متمدن و بافرهنگ و خارج رفته آشغال بریزن!!! تورلیدر بینوا دستکش بر دست کرد و کف اتوبوس رو جارو زد و بالاخره سوار شدیم و راهی فرودگاه. 


      ساعت پروازمون 5.30 بود ولی چون تاخیر داشت ما 5 رسیدیم فرودگاه.علت پرواز هم کمبود هواپیما در ناوگان هواپیمایی کشور عزیزمان بود.و از طرفی هم چون ما آخرین سری مسافرین تورهای ایرانی به روسیه در سال 88 بودیم هواپیما باید تا مسکو خالی میومد. بازار شایعه داغ داغ بود یکی می گفت 14-15 ساعت قراره تاخیر داشته باشه، یکی می گفت گفتن الان می شینه و ... . ما هم که هرچی روبل داشتیم در مرکز خرید تبدیل کرده بودیم به دلار بدبختی توی فرودگاه بین المللی هم فروشگاه ها فقط روبل می گرفتن هرچی می گفتیم بابا اینجا فرودگاه ما داریم میریم دیگه گوششون بدهکار نبود که نبود گفتیم داشتیم از گرسنگی له له غش می کردیم پول خردهایی که مونده بود رو هم گذاشتیم بالاخره تونستیم 2 تا بستنی بخوریم و شکممون یکمی آرووم بشه.
      حدود ساعت 8 بالاخره گیت باز شد و کارت پروازها رو گرفتیم و من یک شاهکاری کردم که باید در تاریخ ثبت بشه. از وقتی که رسیدیم توی فرودگاه مادر دوستی که در سفر پیدا کرده بودیم هی به ما گفت مانتو روسری هاتون رو از توی چمدون دربیارید که یادتون نره دوست مومن بنده که از پترزبورگ مانتو روسری به تن کرد منم هی می گفتم باشه در میارم یادم هست. گیت که باز شد ما جز اولین نفراتی بودیم که بارهامون روتحویل دادیم . کارت پرواز گرفتیم. منتظر چک پاسپورت نشسته بودیم که یک دفعه دیدم ای دل غافل هر کی میاد مانتو روسری سرش وااااااااااااااای من همه رو گذاشتم توی چمدون ، چمدون رو هم تحویل بار دادم حالا چه کار کنم هرکسی یه چیزی می گفت یکی می گفت تو ایران می گیرنت(حالا انگار من می خواستم اونجوری بیام ایران منم اسکول) ، یکی می گفت از دیوتی فیری روسری بخر من پالتو دارم خلاصه از طبقه بالا با سرعت برق دویدم پایین و دست به دامن تورلیدر شدم اونهم سریع آبروی منو برد و بلند اعلام کرد خانم ها اول حجاب هاشون رو از توی چمدونها دربیارن بعد چمدونها رو تحویل بدن مثل این خانم نباشن سالن منفجر شد از خنده!! جریان رو با مسئول ایرات ایر در میون گذاشت و اونهم اول منو یکمی اذیت کرد و بعد شماره بار و ازم گرفت و رفتن چمدون رو اووردن خانم روس که چمدونم اوورده بود و معلوم بود داره تو دلش کلی فحش و بد و بیراه بهم میده که کارشو زیاد کردم مثل جلادها بالا سرم ایستاد تا لباس ها مو در اووردم و چمدون رو دوباره تحویل دادم. حالا اومدم بالا هرکسی می بینه می پرسه چه کردی و چه خوب شد که شد و اگر نمی شد فلان می شد و بهمان می شد و .....
      از اونجایی که ما هیچی سوغاتی نخریده بودیم در دیوتی فیری چرخی زدیم خیلی بزرگ نبود و از چندتا مغازه ایی که داشت فقط یکی دلار قبول می کرد (معنی واقعی ناسیونالیستی رو من در روسیه فهمیدم توی دیوتی فیری روبل می گرفتند و یک کلمه انگلیسی بلد نبودند)، چند بسته شکلات برای دوستان و خانواده خریدیم و یک سری از عروسک ماتروشکا برای خودمم به عنوان یادگاری سفر.
      تا 10 توی سالن انتظار بودیم و نشستن هواپیمای ایران ایر رو با چشم خودمون دیدیم و بالاخره بعد از کلی انتظار سوار هواپیما شدیم.

      که چه بد سفر هوایی بود و 1000 بار بدتر از سفر رفت بعد از حدود 5-6 ساعت تاخیر عذرخواهی که از مسافران نکردند هیچ، ساندویج سردی  دادن که به زور نوشیدنی فقط می شد بفرستی پایین که اونهم متاسفانه اول ساندویج ها رو دادن و بعد نوشابه!!!! شاید هم علتش این بوده که خواستن بد از چند ساعت که همه گشنه بودن یک دفعه نوشابه نخورن که دل درد بگیرن.!!!
      3.30 ساعت در آسمان همراه با پرواز پریدیم گاهی به جپ ، گاهی به راست دل و جیگرمون اومد تو حلقمون انگار خلبان رو به زور از خونه اش اوورده بودن بیرون و اونهم تلافی اش و سر مسافرهای بینوا خالی کرد. و با یه فرود هیچان انگیز خاطره سفر رو هیجان انگیزتر کرد.
      بالاخره رسیدیم به میهن بعد از 8 روز سفر عالی .قبل از سفر تصور نمی کردم که اینقدر روسیه زیبا و بی نظیر باشه به خصوص سن پترزبورگ. بسیار خوش گذشت و لذت بردم . 
      این سفر هم تموم شد و من موندم و خاطرات و زیبایی هایی که توی ذهنم نقش بسته.
      تا سفر بعدی!


      روسیه6

      روز ششم:

      روسیه5

      روز پنجم:
      88/6/30
      بعد از صرف صبحانه ایی بسیار عالی و خوشمزه که خیلی بهتر از هتل کاسموس بود راهی گشت شهری شدیم. 
      سن پترزبورگ شهری زیبا و رویایی که دومین شهر بزرگ روسیه نیز می باشد و در شمال غرب این کشور قرار دارد به ونیز شمال و شهر موزه های باز هم معروف است و علت این نامگذاری این است که در جای جای شهر شاهکارهای معماری و مجسمه سازی به چشم می خورد. اینجا پایتخت علمی و فرهنگی روسیه هم محسوب می شود و زادگاه بزرگانی چون پوشکین و چخوف است. این شهر توسط پتر کبیر پایه گذاری شده است و در زمان پتر پایتخت روسیه بوده است. ولی نام این شهر از نام پتر کبیر گرفته نشده است بلکه از نام پتر مقدس یکی از حواریون حضرت مسیح گرفته شده است.و بورگ هم که در زبان روسی به معنای بندر است . این شهر در زمان کمونیسم و اتحاد جماهیر شوروی مدتی لنینگراد نیز نام گرفت به پاس داشت لنین. در زمان قاجار ایرانی ها به این شهر پتل پورت یعنی جای بسیار دور می گفتند.

      در این شهر همه چیز بهتر و عالی تراز مسکو بود و بسیار سبک اروپایی تری داشت . چهر ه ها زیباتر بود شهر بسیار قشنگ تر بود و مردم تسلط شون به زبان انگلیسی خیلی بیشتر بود و البته آب و هواش هم بسیار بهتر بود و مثل مسکو آب و هوایی وحشی نداشت و در کل از اون سوزهایی که تا مغز استخوان نفوذ کنه خبری نبود.
      اولین جایی که دیدن کردیم کلیسای غازان یا کازان بود. از تاریخچه کلیسا چیزی نمی دانم و فقط همین قدر می دونم که این کلیسا شبیه کلیسای واتیکان رم است.از داخل کلیسا دیدن کردیم کلیسای بسیار زیبایی بود.مراسم مذهبی در حال برگزاری بود.قبلا هم گفتم که روس ها اکثرا ارتدکس هستند و مراسم مذهبی شون رو به صورت ایستاده برگزار می کنند . خانم ها هم روسری بر سر داشتند .مردان اگر کلاه به سر داشتند به نشانه احترام کلاهشون رو در میاوردند.فضای کاملا روحانی بود و بوی خوش عود همه جا رو پر کرده بود و مردم شمع روشن می کردند. 


      هوای پترزبورگ بسیار چالب و غیر قابل پیش بینی بود هوا آفتاب بود ، یک دفعه ابر می شد و با چشم بر هم زدنی باران شدیدی شروع به گرفتن می کرد و دوباره آفتابی می شد.و این پدیده ممکن بود چندبار در روز تکرار شود.
      موقعی که وارد کلیسا می شدیم هوا ابری بود و وقتی خارج شدیم باران شدیدی می بارید. با اتوبوس دور کلیسا گشتیم و راهی میدان اسحاق یا پل آبی شدیم دیگه بارون بند آمده بود و هوا عالی بود.
      در میدان اسحاق از نمای بیرونی کلیسا اسحاق دیدن کردیم این کلیسا چهارمین کلیسای بزرگ جهان است و از نام یکی از حواریون حضرت مسیح گرفته شده است و در زمان پتر ساخته شده است.

      مجسمه نیکلای اول در دور میدان بود که در پایین آن مجسمه همسر و سه دخترش قرار دارد.


      از دیگر مکان هایی که در نزدیکی میدان اسحاق قرار داشت هتل آسترا  یا همان هتل اتریش بود که یکی از معروفترین هتل های شهر است  و محل پذیرایی از اشخاص معروف و سران دولتی . هفته قبل از ورود ما به روسیه مدونا در این شهر کنسرت داشت که این هتل محل  اقامتش بوده.

      از مجلس سن پترزبورگ و سفارت آلمان که به آلامان معروف بود نیز دیدن کردیم. 

      با هنرمندان خیابونی که لباسهای سنتی به تن داشتند عکس انداختیم. این هنرمندان در مکان های تاریخی روسیه زیاد دیده می شدند البته قابل ذکر است که در ازای هر عکسی هم پولی دریافت می کردند.
      شهر سن پترزبورگ دارای 42 جزیره است که بر روی  رودخانه نوا قرار دارند و این جزیره های از طریق پل بهم مرتبط هستند ، این پل ها در شب از هم باز می شوند و این امکان رو برای کشتی های تجاری فراهم می کنند که از این رودخانه عبور کنند البته فقط از ساعت 1 شب تا 5 صبح .در بقیه ساعات هم کشتی های تفریحی بر روی رودخانه حرکت می کنند.و البته فکر کنم 5 یا 7 تا از این پل ها متحرک هستند. هر کدام از این پل ها اسم های جالبی دارند مثلا یکی پل بوسه است و جایی بوده که مادران با فرزندان سرباز خود خداحافظی می کردند و در حال حاضر واقعا این اسم برازنده این پل است چون محل تجمع عشاق جوان است. از دیگر پل ها پل ایفل است که شبیه به پلی است که در کنار ایفل قرار دارد.

      از جزیره خرگوش ها یا زاییچی و جزیره گنجشک ها دیدن کردیم . از این جزیره ها قلعه پتروپاول، نمای بیرونی موزه هرمیتاژ و پل های بر روی رودخانه دیده می شود.

      قلعه پتروپاول که در جزیره زاییچی قرار دارد قدیمی ترین بنای معماری شهر محسوب می شود و از نام پتر و پاول از حواریون حضرت مسیح گرفته شده است و زمانی زندانی مخوف بوده است ولی الان به موزه تبدیل شده است.

      از مواردی که زیاد در این چند روز دیدیم عروس و دامادهای جوان بودند . در روسیه مراسم عروسی بسیار ساده برگزار می شود .عروس و داماد و همراهانشان که تعداد آنها حدودا 20 نفر است از مکانهای مقدس و تاریخی دیدن می کنند و عکسی می اندازند و بعد ناهار می خورند و زوج جوان را راهی خونه شون می کنند. در مسکو در میدان سرخ و پارک الکساندر و در اینجا در جزیره ها عروس و داماد جوان زیاد دیدیم. البته مراسم عروسی در روسیه به دلیل سرمای هوا فقط در همین چند ماه که هوا خوب است برگزار می شود.


      فانوس دریایی که در کنار رودخانه نوا قرار دارد یکی دیگه از جاذبه های شهر است در بالای این فانوس مشعلی وجود دارد که در گذشته آن را روشن می کردند تا در شب کشتی ها بندر را تشخیص دهند. در هر 4 سمت این فانوس 4 مجسمه وجود دارد. روبروی فانوس دریایی و در سمت دیگر خیابان موزه دریایی سن پترزبورگ قرار دارد که از نمای بیرونی آن دیدن کردیم.

      کشتی آورورا که اولین ناو جنگی روسیه است و در جنگ روسیه با ژاپن شرکت داشته است و امروزه به موزه تبدیل شده است از دیگر آثاری بود که در کنار رودخانه نوا دیدن کردیم.


      از دیگر مکان هایی که دیدن کردیم اولین خونه پترکبیر در پترزبورگ بود.خانه ایی کوچک و زیبا که در ابتدا چوبی بوده است.از داخل خانه دیدن نکردیم. پتر کبیر برای روس ها حکم کوروش کبیر ما را دارد و خدمات زیادی برای روس ها انجام داده است و او که در هلند تحصیل کرده بود و مهندس مکانیک بود اولین کارخانه کشتی سازی رو در روسیه تاسیس کرد، اولین دانشگاه روسیه رو تاسیس کرد همچنین اولین موزه ها رو . خدمات زیادی برای پیوستن روسیه به اروپا انجام داد. او معماران زیادی از اروپا و ایتالیا به سن پترزبورگ آورد و از آنها برای ساختن این شهر کمک گرفت.

      در روبروی این خانه فروشگاه صنایع دستی روسیه وجود داشت که از آن دیدن کردیم. در بدو ورود با شراب، ویسکی، قهوه و چای و نان های مخصوص از بازدیدکنندگان پذیرایی می کردند بماند که مردان هموطن ما بیشتر از یک بار از خودشون با مشروبات الکلی پذیرایی کردند!! یکی از سوغات اصلی روسیه عروسک های چوبی متداخل به نام ماتروشکاست که به معنی دختر خوش سیما یا مادر مهربان است که سمبل زاد و ولد است .تعداد قطعات آنها از 3 تکه به بالاست و گاهی 24 تکه هم هستند. قیمت بعضی از این عروسک ها که کار دست است بسیار بالا است . ارزون ترین آنها از 15000 است و قیمت های میلیونی هم دارند. از دیگر سوغات روسیه پوست است:کلاه، پالتو، شال گردن ... .  کهربا هم سوغات دیگر روس هاست که زیور آلات آن وجود داشت و بسیار هم گران بود. من و دوست عزیز چند تا عروسک خریدیم به عنوان سوغاتی که در روز آخر سفر متاسفانه متوجه شدیم که جا گذاشتیم در موزه جنگ!


      در راه بازگشت به هتل از خیابان نفسکی که از زیباترین خیابانهای شهر است دیدن کردیم. ساختمانهای قدیمی ، مغازها و کافه و رستورانهای زیبایی در این خیابان دیده می شد. و بهترین مکان برای یک پیاده روی عصرانه.



      در نزدیکی هتل پیتزا هات پیدا کردیم و یک ناهار عالی خوردیم این اولین پیتزای خوشمزه ایی بود که توی روسیه خوردیم.قیمت غذا ها با ایران قابل مقایسه نیست و بسیار بسیار گرون تر بود اینجا برای سس کچاپ هم پول می گیرن.

      در راه برگشت به هتل فرصت رو غنیمت دیدیم و سری به موزه جنگ زدیم که دقیقا در داخل میدان روبروی هتل قرار داشت. موزه بسیار زیبایی بود. روس ها برای جنگ و شهداشون ارزش بسیار زیادی قائل هستند و در زمان جنگ جهانی سختی های بسیار زیادی کشیدند و حدود 26 میلیون کشته دادند.در موزه جنگ فیلم 20 دقیقه ایی از دوران جنگ به نمایش گذاشتند.

      استراحت کوتاهی کردیم و ساعت 6 پیاده راهی قدم زدن در شهر شدیم، هوا عالی بود باران باریده بود و همه جا خیس بود و نسیم خنکی می وزید. آسمان سرخ رنگ بود و بسیار زیبا. به یک پارک رسیدیم که مجسمه ایی از لنین داخل پارک بود و پر بود از عشاق .در کنار هر درختی ، روی هر صندلی ، ایستگاه اتوبوس خلاصه در هر جای قابل تصور و غیرقابل تصوری صحنه های رمانتیک دیده می شد. اصلا هوای پترزبورگ می طلبید که آدم عاشق باشه. 
      خلاصه گشتی در پارک زدیم و از هوای عالی و محیط زیبا لذت بردیم و بعد راهی شدیم به یک کافه رسیدیم از همون کافه های کنار خیابونی که من بسیار بسیار دوست دارم 2 تا چای گرم و کیک سفارش دادیم و بیرون کافه نشستیم و پتو بدور خودمون پیچیدیم و حضی بردیم. البته اول فروشنده اصرار داشت که داخل مغازه بشینیم و می گفت بیرون سرده شدید هم اصرار می کرد ولی راضیش کردیم و گفتیم که سردمون نمی شه و آمدیم بیرون نشستیم. 

      حدود یک ساعتی با دوست عزیز در مورد مسائل اجتماعی بحث کردیم و بعد راهی هتل شدیم کلی پیاده راه رفته بودیم حدودن 3 ساعتی می شد در راه برگشت به هتل چشممون به مک دونالد خورد و یک شام مفصل و خوشمزه خوردیم .