۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

روسیه4

روز چهارم:
88/6/29

امروز روز آخر اقامتون در مسکو بود ساعت 2 پرواز داشتیم به سمت سن پترزبورگ. این چند روزی که توی مسکو بودیم هر روز با این دوست عزیز تصمیم می گرفتیم که صبح زود به پا خیزیم و بریم یک کمی فعالیت های ورزشی انجام بدیم که نمی شد که نمی شد، بالاخره امروز قسمت شد لباسهای ورزشی بر تن کردیم و ام پی 3 ها رو برداشتیم و راهی شدیم راستی من دوربین رو هم برداشتم هوا عالی عالی بود یک خیابون پهن و سرسبز و زیبایی پشت هتل بود که رفتیم و اونجا و دویدیم البته من بیشتر به جای اونکه بدوم حواسم به دورو بر بود و هی عکاسی می کردم و پیش خودم تحلیل های اجتماعی که مثلا اگر اینجا ایران بود تا حالا 1000 تا متلک جوروواجور شنیده بودم همه سرشون به کار خودشون بود محض رضای خدا حتی یک نفر هم به آدم توجه نمی کرد آخه ناسلامتی ما داشتیم می دویدیم اونهم توی پیاده رو ؟؟ خلاصه اینجوری بگم دوست محترم ورزش کرد و من عکاسی می کردم و برای اینکه از اون دور نمونم بعضی جاها پا رو می ذاشتم رو گاز و می رسیدم بهش 1.5 ساعتی دور زدیم و حال کردیم بعد آمدیم توی هتل و یک صبحانه مفصل نوش جان کردیم و چمدان ها رو بستیم و ساعت 12 راهی فرودگاه شدیم.

اسم فرودگاه نمی دونم چی بود ولی فرودگاه کوچکی بود و مخصوص پروازهای داخلی. تا زمان باز شدن گیت گشتی در فضای بیرون فرودگاه زدیم فضای سبز زیبایی داشت و کلی عکس 2 نفره انداختیم از خودمون من هم که در کاشتن دوربین و گرفتن عکسهای این مدلی تخصص دارم.




در فرودگاه مسائل امنیتی شدیدی رعایت می شد .علاوه بر وسائل فلزی که همراهمون بود مثل ساعت و کمربند و ...کفش هامون رو هم باید در میاوردیم و در سبدهای مخصوص می گذاشتیم و کاور روی جورابهامون می پوشیدیم و بعد از گیت بازرسی رد می شدیم و بعد کفش هامون رو می پوشیدیم البته کفش ها هم همراه با بقیه وسائل از دستگاه بازرسی رد می شد .علت این کار هم این بود که حدود چند سال پیش در یک حرکت تروریستی و انتحاری 2 هواپیما همزمان با هم در آسمان روسیه منفجر می شه که انتحار کنندگان مواد منفجره رو در پاشنه کفش هاشون جاسازی کرده بودند و اینگونه شد که بعد از آن این قانون در آوردن کفش  در روسیه وضع شد تا اونجایی که من دیدم روسها یکسری از قوانین شون رو اینگونه وضع می کنند. بعد از عبور از گیت بازرسی یک بار هم با دستگاههای مخصوص بازرسی بدنی می کردند البته چند خانم محجبه و یک خانم چادری که در تور ما بودند و رو هم افسران اونجا بازرسی بدنی کردند به صورت دستی !! نکته جالب اینکه اول یک افسر مرد می خواست اونها رو بازرسی بدنی بکنه که تور لیدر به داد هموطنان رسید و یک افسر خانم رو صدا زدند .که البته اول افسران کلی تعجب کردند ولی بعد که تور لیدر باهاشون صحبت کرد متقاعد شدند. اخه یکی نبود بهشون بگه این مخ هاتون رو به کار بندازید اونها موهاشون رو از شما پوشوندن بعد بذارن .... بعد کلیه بطری های آب و نوشیدنی رو هم گرفتند ما هم که 2 تا بطری آب 250 میلی لیتری رو هر کدوم به قیمت 1500 تومان خردیده بودیم و حتی یک قلپ هم ننوشیده بودیم با حسرت بردیم و در اندرون سطل زباله انداخیتم تا دوباره روس ها از درون سطل در بیارند و به قیمت گزاف به یک توریست بینوا دیگه بفروشند و اینگونه به چرخه اقتصاد مملکتشان کمک کنند !!!!



قبل از اینکه بریم فرودگاه اعلام کردند که هواپیما توپولوف روسی همه شاکی شدند که یعنی چی و فلان و بهمان (نه که ما همه توی مملکت خودمون ایرباس 2008-2009 سوار می شیم سوار شدن این چور هواپیما ها برامون افت کلاس داره!!!)، بعد افشین خان تور لیدر محترم فرمودند نه اینها مثل اون توپولوفهایی که تو ایران هست نیست و نو هستند ،و توپولوف جز امن ترین هواپیما ی دنیاست و .... البته درست هم گفته بود همه چیز عالی بود هواپیما تمیز و شیک، مهمانداران زیبارو و مودب و خوش برخورد و خندان(دقیقا مثل مهمانداران هواپیمایی ایران ایر در پرواز رفت) ، پذیرایی عالی، 2 نوع ساندویج، چایی ،نسکافه ، آب میوه چند نوع : آب پرتغال، آب سیب و.. آب گوجه فرنگی (روس ها به شدت به  آب گوجه فرنگی علاقمند هستند و بسیار زیاد مصرف می کنند، مثل سیب زمینی)، یک پرواز بدون استرس .خلاصه همه چیز عالی بود و یک پرواز یک ساعته بسیار عالی داشتیم به طوری که همه وقتی از هواپیما پیاده شدند بسیار راضی بودند.


حدود ساعت 6 به هتل "پارک این" رسیدیم . هتلی بسیار زیبا و دوست داشتنی . بسیار زیبا تر و بهتر از هتل قبلی . این هتل در خیابان پولکوفسکایا و روبروی موزه جنگ قرار دارد. همه چیز به نظر میومد که بهتر و عالی تر از مسکو باشه . 


ساعت 8 شب به کنسرواتوآر شهر سن پترزبورگ رفتیم برای دیدن باله دریاچه قو اثر "چایکوفسکی" موسیقیدان معروف روسی است.باله دریاچه قو از اون کارهایی که توی روسیه هرگز نباید از دست داد. و معروفترین و زیباترین باله دنیاست و البته روسها هم در اجرای باله شهرت جهانی دارند.و این باله دریاچه در جای جای دنیا و البته شهرهای مختلف روسیه به نمایش گذاشته می شود در شهر سن پترزبورگ هم چند نمایش مختلف داشت که البته نمایشی که درکنسرواتوآر برگزار می شد بزرگترین و حرفه ای ترین بود.

داستان دریاچه قو از این قرار است که پرنس "زیگفرید" عاشق "اودت" می شود که توسط جادوگری به شکل قو درآمده است. البته اودت فقط در ساعتی از شب به شکل انسان درمیاید که در آن هنگام هم زیگفرید او را می بیند و عاشق او می شود و تصمیم می گیرد که طلسم چادوگر را بشکند. جادوگر که به عشق زیگفرید به اودت پی می برد در یک مراسمی که شاهزاده زیگفرید باید همسر خود را انتخاب می کرده دختر خود را به نام "اودیل" که با جادو شبیه اودت کرده بود به مهمانی می آورد و شاهزاده از همه جا بی خبر عاشق او می شود ولی در آخر مهمانی به اشتباه خود پی می برد و به دریاچه می رود و به اشتباه خود اعتراف می کند و اودت او را می بخشد ولی در آن هنگام جادوگر سر می رسد و طوفانی به پا می کند و اودت و زیگفرید هر دو غرق می شوند.


باله در 3 اپیزود برگزار شد یک اپیزود 45 دقیقه ایی و 2 اپیزود 15 دقیقه ای در بین هر اپیزود هم یک استراحت 10 دقیقه ایی بود که بساط پذیرایی فراهم بود، شراب ، ویسکی، شیرینی و ... و همه مرغوب و با قیمت های بالا. مراسم باله یک مراسم کاملا رسمی است و باید با پوشش رسمی رفت و پوشیدن لباسهای اسپرت مرسوم نیست.خوشبختانه من یک دست بلوز و شلوار رسمی با خودم برده بودم.همه گروه سنی هم در بین تماشاگران بودند از نوجوانان تا پیران سرزنده و شاد از همه ملل دنیا.


در سالن سه ردیف اول سمت چپ رو برای ما ایرانی ها گرفته بودند. و پشت سر ما توریست های با کلاس چینی نشسته بودند که در تمام اپیزود اول روی اعصاب ما بودند از بس که فین و اخ تف شنیدیم و اینقدر که یکسره با اون لهجه .... یکسره ور زدند(ببخشید الان هم که می نویسم و یادم میفته عصبانی شدم) دوست حساس من هم آخر اپیزود دیگه داشت بالا می اوورد.ردیف  جلوی ما 2 صندلی خالی بود که بعد از اتمام اپیزود اول من و دوستم رفتیم و اونجا نشستیم که از قرار دو برادر محترم اهل صربستان و فرانسه که با هم دوست بودند در همسایگی ما نشسته بودند براشون توضیح دادم که چرا جامون رو عوض کردیم دیدم اونها هم از این بابت شاکی بودند.دوست صربی ما موزه خونده بود و ایران و تاریخ و تمدن ما رو کاملا می شناخت و کلی تعریف کرد از هخامنشیان و تخت جمشید و پرسپولیس (بر خود بالیدم جدا)البته رئیس جمهور ما رو هم خوب می شناخت و کلی تعریف کرد از ایشون که باعث افتخار مون شد !!!! این دوستان ما حرف جالبی زدند و گفتند که حدودن 60-70 نفر ایرانی اینجا هستند ولی همه چرا اینقدر عصبانی و افسرده و ناراحتن  ؟ راست هم می گفت حتی جوونهای ما هم از پیرهای اونها گرفته تر بودن. جواب قانع کننده ایی نداشتم و علت رو در خستگی سفر بیان کردم و اینکه ما تازه از مسکو اومدیم و راهی اینجا شدیم. ولی هم من می دونستم هم اونها که واقعیت اینطور نیست ما دل مرده شدیم.
نکته جالب دیگه این بود که عکاسی در حین برگزاری باله ممنوع بود و کلی همه جا علامت عکاسی و فلیمبرداری ممنوع بود و قبل از اجرا هم تورلیدر بینوا کلی تذکر دادند ، به محض اینکه مراسم شروع شد و بالرین های زیبا روی صحنه حاضر شدند بعضی از این هموطنان متمدن ما فلاش دوربین هاشون سالن رو روشن می کرد. و این دو دوست خارجی ما چون بعضی از این فلاش ها مستقیم میفتاد توی چشمشون با تعجب برمی گشتند به عقب نگاه می کردند و تذکر می دادند ولی کو گوش شنوا... واقعا در بعضی مواقع آدم از ایرانی بودن خودش خجالت می کشه من که دلم می خواست برم زیر صندلی از خجالت و این دوست خارجیمون بالاخره طاقت نیاورد و گفت هم توری های شما هستن و من با شرمساری فقط به تکان دادن سرم بسنده کردم): از این نمونه شاهکارهای هموطنان متاسفانه در این سفر زیاد دیدم که باز هم خواهم گفت .

در کل مراسم شاهکاری بود در این سفر من تجربیاتی جدید زیادی داشتم از جمله همین مراسم باله که علاوه بر زیبایی برام تازگی هم داشت .

شب که برگشتیم هتل بعد از صرف شام که یکی از اون چند تا کنسروی رو که برده بودیم خوردیم تشنگی بر ما غالب گشت و چون دیر وقت بود  و سوپر هم بسته بود دربدر دنبال آب می گشتیم که بالاخره از بار هتل 2 بطری آب که اینجا 250-300 می خریم به قیمت هر کدام 5000 تومن خریدیم که این در تاریخ زندگی من بی سابقه بود و فکر نکنم دیگه تکرار بشه مگر اینکه یکبار دیگه به روسیه سفر کنم. البته قبلا هم گفته بودم که روسیه کشور بسیار بسیار گرونیه.

۱ نظر:

  1. این شهادت من در مورد کار خوب رئیس الی مارک است که به من کمک می کند .... من آن ارنیس از کارولینای شمالی ایالات متحده هستم. با کمک این کاستور طلسم ، شوهرم که 3 سال گذشته من را رها کرده است ، برگشت ، من سرانجام با این مرد در یک سایت وبلاگ ملاقات کردم که توسط یکی از آنها مشتری برای کمک است ، من همه چیز را برای او توضیح دادم و او درباره من گفت طلسم طلسم که او در مورد آن می دانست و واتساپ خود را به من داد تا به طلسم طلسم بنویسم تا مشکلات من را برای او تعریف کنم. فقط در 2 هفته ، شوهرم به من برگشت. من فقط می خواهم بگویم از این آبرو درستکار و صادقانه طلسم سپاسگزارم ، آقا همه شما به من گفتید که گذشت و از شما سپاسگزارم. لطفا می خواهم به همه کسانی که به دنبال راه حل مشکل خود هستند بگویم ، با مهربانی با این طلسم طلسم مشورت کنید ، او واقعی است ، او قدرتمند است و هرچه کاستور طلسم بگوید چه خواهد شد ، زیرا تمام آنچه که طلسم طلسم به من گفته بود آمد. به تصویب. می توانید با او تماس بگیرید: whatsapp + 2349015088017 ، ایمیل: markmonroy869@gmail.com

    پاسخحذف